تابع عشق تو را دامنهاش پیدا نیست
یکبهیک هست ولی بهر دلم پوشا نیست
میهراسم که چو معکوس نمایم آنرا
آشکارا شود آن رابطه که پیدا نیست
راستی گر به تو بسیار شوم من نزدیک
عشق پاکت به کجا میل نماید جا نیست
گر تو خواهی که در آغوش تو من جا گیرم
تابع ، فرد خودت زوج نما ، پروا نیست
منحنی دلت از رأس شکسته است چه باک
که مماس دل من هست ولی آنجا نیست
رفع ابهام نمودم ز خم لبهایت
پس سخن ساده بگو وقت غم و حاشا نیست
هر چه من روی نمودار رخت گردیدم
باز یک نقطهی بحرانی آن پیدا نیست
من بیچاره اسیر خم گیسوی توام
این چنین تابع بی چون و چرا هر جا نیست
چون سعادت سر و کارش به توابع افتاد
کاش مختصات کردارمان روی ربع اول همان طور می ماند و به سمت ربع های دیگر نمی رفتیم.
کاش تابع اعمال خوبمان اکیدا صعودی باشد تا به مقصد برسیم.
کاش تابع گناهانمان نزولی باشد تا در یک جا یی بالا خره پایان پذیرد.
کاش لااقل تابع گناهانمان اینقدر پیو سته نباشد و حد اشتباهاتمان به بینهایت میل نکند.
کاش از سخنهای بیهوده و اعمال مکروهه که فراوان هم هستند جذر و کعب می گرفتیم.
کاش دنیا با تمام دلخوشی هایش در نظرمان نقطه ای توخالی باشد و بس.
کاش انتگرال های بی حرمتی هایمان در محضر دوست توبه باشد.
کاش بتوانیم اعمال نیک و بسیار اندکمان را به توان های بزرگی برسانیم تا به حساب آیند.
کاش آهنگ رو به افزایش حجم روزمرگی ها به ما فرصت فکر کردن به خود را بدهد.
کاش راه راست را انتخاب کنیم که اگر نکنیم یا به هدف نمی رسیم و یا دیرتر می رسیم.
کاش لگاریتم کلیه ی اعمالمان در مبنای رضای خدا قرار گیرد تا مقبول درگاهش واقع شود.
کاش لحظه های خوب مناجات را می شد یک جا جمع کرد تا از دستشان ندهیم و فراموششان نکنیم.
کاش...